محرم آمده
[ بازدید : 423 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
مهربان ترینم بی اندازه دوستت دارم
قلم نمی تواند بنگارد خدایا ،که چقدر در لطفم خوبی کرده ای
و من چقدر با ناسپاسی بندگی نکردم
ولی خوب می دانم که همواره آغوش پر از مهرت به
روی بندگانی نظیر منه رو سیاه باز است
تنها آرزویم شهادت است
دلخوشم به مرگی که سربلندی در پیشگاه تو را همراه دارد
الهی می دانم که عمریست دستم را گرفته ای
اما من چه بی تدبیر هر بار اعتراض کردم
اینبار شکر می گویمت بابت تمام آنچه از سر حکمت
به سوی ساحل زندگی ام روانه ساختگی تا نجاتم دهی
و من ناآگاهانه دلخور شدم
خدایا سرشارم از لطف و محبتت و ناتوانم از شکرگزاری ات
تنها خواهشم این است که کمکم کنی مانند همیشه رها شوم
از شر تیر های زهر آلودی که ایمانم را هدف دارند
پروردگارا دنیایت زیبایی اش را مدیون چهارده نور مقدس است
که بندگی ات را به زیبا ترین شکل معنا ساختند
کمکم کن که شرمنده خاندان علی (ع) نشوم
الهی برسد روزی که این عبد گنه کار نیز بتواند در رکاب
مهدی فاطمه (عج) باشد .
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم الرزقنا شهادت فی سبیل الله
متأسفانه چهره برادر احمد را خشن ترسیم کردهاند. حاج احمد آنقدر مهربان بود
که وقتی برای کوچکترین نیرویش، اتفاقی میافتاد، همه شهر را به دنبالش میگشت.
فرمانده و غیر آن، برایش فرقی نداشت. حتی در عملیات فتحالمبین،
حواسش به خواهرها بود و از بچهها خواسته بود که ما را سیزدهبدر ببرند،
چقدر هم آن روز به همه ما خوش گذشت.
برادر احمد هر روز بین ساعت ۱۱ الی ۱۲ برای پانسمان میآمد
و در این ساعت هم بسیار دقیق و مقرراتی بود. یک روز نیامد.
خیلی منتظر شدیم اما خبری نشد و با برادر میرکیانی تماس گرفتیم.
گفت: برادر احمد از سحر تا حالا، در حمام هستند!
گفتم شرایط ما را به ایشان بگویید؛ ما ناراحت گچ پای ایشان هستیم
که با کوچکترین نمی پاک میشود. از طرفی برق هم رفته
و ما برای استریل وسایل، باید موتور برق روشن کنیم و منتظر ایشان هستیم.
۱۰ دقیقه بعد برادر میرکیانی و برادر احمد آمدند. خیلی نگران بودم
و حتی ناراحت بودم از سهل انگاری برادر احمد،
اما دیدیم گچ پا سالم است!
برادر میرکیانی من را صدا زد که «چیزی به برادر احمد نگویید؛
ایشان از صبح در حمام، لباس چرکهای بچهها را میشستند.»
پای گچ شده را هم با نایلون پوشانده بود تا آسیبی نرسد.
من رفتم به ایشان برسم، دیدم پوست انگشتان رفته و خون آمده است،
اما به روی خودش نیاورد، من هم چیزی نگفتم.
به نقل ازخانم کاتبی
منبع :http://40shakhes.ir
آقا جان ما غایب کلاس انتظاریم
هیچ دلیل موجهی هم ندارد غیبت هایمان
تنها دل بسته ایم به بخشش و برزگواری تان
همیشه لطفتان شامل حالمان است
دعایمان کن هرچه سریع تر حاضر شویم
می دانم که به درد قیامتان نمی خورم آقا جان
اما دلخوشم که شاید سپاهتان به یک رو سیه
توبه کرده نیاز داشته باشد .
آقا جان آمادگی ما با گذشت 1144 سال و اندی
برای ظهورت کافی نیست .
شرمنده که در دیارمان 313 مرد پیدا نمی شود
دل هایمان بدجور غبار گرفته .
دیگر رمقی هم برای قلم ها نمانده تا از غیبتت بنویسند
همه آرزو داریم که ای کاش در کربلا در رکاب سیدالشهدا (ع)بودیم
غافل از آنکه حسین دیگری تنهاست .
آقا جان حرف هایمان بوی عمل نمی دهد
شرمنده شما و جد بزرگوارتان امام حسین (ع) هستیم .
شرمنده عمه پیشانی شکسته تان هستیم
نمی دانم چرا اما دیگر هیچکس حتی تظاهر به انتظار هم نمی کند
آقا جان شاید دیگر دلهایمان سنگ شده
به هر حال دعایمان کن از خدا بخواه که مارا هم
شبیه شهدای عزیزمان کند .
آرزوی سنگینی است برای من که پر از گناهم
اما تنها راه نجاتمان را مولا جان در شهادت می بینم .
باز هم در پایان حرفم من ماندم شرمندگی همیشگی ام .
مولایم شرمنده ام که مدام شرمنده ام .
به امید روزی که فریاد انا المهدی ات در این جهان پر از ظلم
طنین انداز شود .
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعای فرج
من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم
همه گویند این جمعه بیا ، امّا درنگی کن
ازا ین که باز عاشورا شود تکرارمی ترسم
شده کارحبیب من سحرها بهر من توبه
ز آه دردناک بعد استغفار می ترسم
تمام عمر،خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم
شنیدم روز و شب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماریِ آن دیدۀ خونبار می ترسم
به وقت ترس و تنهایی تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار می ترسم
دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن
من از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم
هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بارمی ترسم
دمی وصلم،دمی فصلم،دمی قبضم،دمی بسطم
من از بیچارگیّ آخر این کارمی ترسم
جهان را قطرۀ اشک غریبی می کند ویران
من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم
شاعر: مهدی بقایی
در شفاعت شهدا دست درازی دارند
عکسشان را بنگر چهره ی نازی دارند
ما به یادرآوری خاطره ها محتاجیم
ورنه آنان به من و تو چه نیازی دارند
همان روز که در کوچه فاطمه (س) سیلی خورد
به ما فهماند :
پای علی ایستادن آسان نیست .
فاطمی باید بود تا فهمید .
ولی تمام دنیا بدانند ما پای تو ایستاده ایم .
حقا که تو از سلاله فاطمه ای
با خنده خود به درد ما خاتمه ای
زیباتر از این نام ندیدم به جهان
سید علی حسینی خامنه ای
وصیتت را دیدیم و با گذشت یک سال و اندکی
هنوز مسیرمان غلط است
ببخشمان اگر هنوز جهالتمان بر بصیرتمان حکم می کند
دعایمان کن زندگیمان مورد رضای خدا باشد.
اللهم الرزقنا شهادت فی سبیل الله
دزد خوش شانس: عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به
منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که
از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.
ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور
شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و
هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد
و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود
دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن
نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد
و گفت: سوار شو! همان لحظه دزدرا به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند
و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کردو فهمید که
آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی
برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد
و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها
به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود
:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند
و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
منبع :http://old.aviny.com
میلادت مبارک خورشید شلمچه
امیدوارم ادامه دهنده راهت باشیم فرمانده .
همه ما حق انتخاب داریم
حق انتخاب آگاهانه !!!
انتخابی که بدون تحقیق و آگاهی باشه
یا
جبهه گیری که بدون اطلاعات کافی باشه
حق نیست .
امروز همه حق انتخاب دارند اما
هیچکس انتخاب حق را ندارد .
در دیاری که در آن معیار برتر بودن ، ظاهر زیباست
به دنبال انسانیت نباش
زیرا تا زمانی که صورت به جای سیرت پسندیده می شود
انسانیت هم قربانی ، انسان نما ها می شود .
التماس تفکر
ایمان مهم ترین رکن تصمیم گیریه
پس اول به وجود با ارزش خودت ایمان بیار .
اونوقته که دیگه هیچکس نمی تونه مرددت کنه .
اگه قرار باشه یه جمله به مهدی فاطمه (عج) بگی
چی میگی ؟
من که میگم : آقا برای روحم دعا کن با این روح غبار گرفته
به درد قیام ات نمی خورم .
التماس دعای فرج
سه چيز از خصلتهاي نيك دنيا و آخرت است :
از كسي كه به تو ستم كرده است گذشت كني ،
به كسي كه از تو بريده است بپيوندي ،
و هنگامي كه با تو به نداني رفتار شود ، بردباري كني .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
از مقداد سوال شد هنگام حمله به خانه فاطمه (س) چه میکردی ؟
گفت:مامور به سکوت بودیم ولی مندست برقبضه و چشم در چشم علی (ع) منتظر اشاره بودم.سلام بر بسیجیانی که امروز منتظر اشاره سیدعلی هستند.